چهارشنبه ناگهان خیلی استرسی شدم. نظرسنجیهای غیررسمی در فضای مجازی منتشر شده بود. حجم زیادی از تحلیلها و نظرهای مختلف و ناامیدکننده روانه پیامرسانم شده بود. اینکه آخرش پزشکیان یا دور اول یا دوم میبره و باید به قالیباف رای بدید و ...وجدانم قبول نمیکرد. منی که مناظرات رو دیدم و به تشخیص اصلح رسیده بودم، سیاهنماییها حالم رو بد میکرد. با خودم عهد کرده بودم که نذارم تصمیمسازی جریانات گردنکلفت در کشور، روی تصمیمم اثر بذارن.صبح چهارشنبه، اول دفتر برنامهریزیام نوشتم:ثواب تلاوت قرآن امروزم رو هدیه میدم به شهید رئیسی و همراهانش. بعد رفتم باشگاه ورزش. یک ساعت بعد، نصف یک جز رو با دوستم مباحثه کردم و این گذشت.عصری بچهها رو بردم مسجد محل؛ مهد کودک تابستانی.میخواستم قرآنم رو باز کنم که دوباره پیامرسانم رو باز کردم. پیامی که برام از پویش انتخاباتی بیسکال دکتر جلیلی اومده بود، پیدا کردم و ربات رو در پیامرسان بله فعال کردم.شروع کردم به تلفن زدن.اولش بلد نبودم. وقتی زنگ میخورد و برمیداشتند، بعد از مقداری توضیح، طرف میگفت وقت ندارم و سر کارم.فهمیدم بعد از سلام و وقت به خیر، باید بپرسم زمان مناسبی تماس گرفتم یا خیر؟اینجور وقتها بیشتر جواب مثبت بود. میگفتند بفرمایید.ادامه میدادم: من از یک پویش انتخاباتی باهاتون تماس میگیرم و ما از حامیان دکتر سعید جلیلی هستیم. میخواستم ازتون بپرسم شما قصد مشارکت در انتخابات رو دارید؟وقتی میگفت نه، میگفتم خیلی خب، اما توجه دارید که این فرصت و موقعیت هر چهار سال یک بار پیش میاد و این حق شماست و اگر ازش استفاده نکنید، دیگران
برای شما تصمیم میگیرند.وقتی میگفت بله ولی بازم نمیخوام رای بدم، خیلی ادامه نمیدادم تا برم سراغ یک مردد واقعی.وقتی می ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1403 ساعت: 18:52