جالبه که وسط این حادثهی عجیب و بهتآور و غمانگیز، وسط این وضعیت که ملت ایران داغدار شده...بعضی مذهبیها به استناد آیه "لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا..." به جِد معتقدند که قضیه سقوط بالگرد رئیس جمهور، کار اسرائیل هست و مدام پیامهایی در این زمینه فوروارد میکنند و صغری و کبری و نتیجههای بیربط و استدلالهای مخدوش. کاش کتاب مغالطات رو میخوندند! عزیزان، دشمنی و کینه یهود از مومنین؛ اثبات کننده موفقیت آنها در یک عملیات تروریستی نیست. اون اولی یک گزاره کلی هست که مویّدش هم همینه که میبینیم صهیونیستها جشن گرفتند اما آیا اونها موفق به ترور شدند؟ واقعا معلوم نیست و احتمالات دیگری هم مطرح هستند.صهیونیستها الان خوشحالند اما اگر این حادثه، یک ترور برنامهریزی شده به دست اونا قلمداد بشه، خوشحالتر و مغرور و مفتخر هم میشن! و افکار عمومی چقدر به هم میریزه و هیمنه، اقتدار وعزت ملت و کشور ایران در جهان، شکننده میشه. حتی به فرض که کار، کار اسرائیل باشه، تا مسئولین کشور رسماً اعلام نکردند، نباید بگیم. شاید صلاح ندونند که دست داشتن اسرائیل در این حادثه یا ترور، علنی بشه.بعضیها که اصلا منطق عجیبی دارند! منطقی که من نمیفهمم. طوری طرح بحث میکنند انگار علت اینکه این حادثه برای رئیسجمهور اتفاق افتاده، اینه که خدا زده به کمرش چون رفته با رئیسجمهور کشوری که اسرائیل اونجاست، دست داده. و من از این منطق "این کار رو کردی، پس خدا اینطوری جوابت رو داد" متنفرم.*حالا هزاری هم از سیاست حسنهمجواری برای این دوستان بگیم، براشون بیمعناست. از اینکه شاید رئیسی رفته بود اونجا که روابط رو حسنه کنه که نفوذ اسرائیل بیشتر از اینی که هست نشه، براشون بیمعناست. وقتی به این, ...ادامه مطلب
گاهی که فرصتی پیش میاد و میبینم کسی گرهای داره که من به واسطه مطالبی که در جریان پایاننامهام یاد گرفتم، میتونم کمکش کنم، تلاشم رو میکنم. امروز اگر به عنوان عیدی ازم قبول کنید، سه مورد از این صحبتها رو که من اسمش رو میذارم جلسه تسهیلگری، براتون مکتوب کردم. امیدوارم خوشتون بیاد. امروز جزو معدود دفعاتی هست که در یک روز، دو مطلب گذاشتم... در باشگاهی که میرم، دختری هست به نام زهرا که با هم دوست شدهایم. امروز، چند دقیقه قبل از شروع کلاس با لبخند گفت: راستی روزت مبارک! داشتم فکر میکردم بهت تبریک بگم یا نه. آخه اصلا بهت نمیاد. تشکر کردم و روز زن رو به خودش تبریک گفتم. میخندید چون مجرده! معتقد بود فقط میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها رو میتونم بهش تبریک بگم. یکی از قدیمیهای باشگاه هم اون لحظه اومد و سلام کرد و به همهمون دست داد و تبریکات و .... زهرا آرام گفت: این خانوم، بچه داره، نوه هم داره... و من میدونستم که اون خانم حداقل بیست سال هست که داره میاد باشگاه و ورزش. گفتم: دقت کردی زندگی رو زنها نگه میدارن. حالا یا مثل این خانوم به خودشون توجه میکنند و قوی هستند، یا خودشون رو وقف زندگی میکنند ولی در هر حال، یه زندگی رو یه زن قوی و قدرتمند نگه میداره. با لبخند تایید کرد و گفت: مادر خیلی مهمه. بعد من ادامه دادم: حالا من خیلی هم مادری کردن رو دوست ندارم اما خیلی مهمه! خیلی مهمه. تعجب کرد و خندید و کاشف به عمل اومد که خیلی هم دوست داره ازدواج کنه. منم هیجانزده شونههاش رو گرفتم و تکون دادم و سرم رو بردم بالا: الهی که به حق این روز عزیز.... (بعد کلمات بعدیام رو نامفهوم ادا کردم) :)))) گفت: من دوست ندارم «شوهر» کنم. گفتم: منم ازدواجی نبودم اما همیشه به ادامه پیدا, ...ادامه مطلب